بهار من در چه حالی است؟
جمعه, ۲۱ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۳۸ ق.ظ
بهار من ،مرا زنده کن که هنوز اندر افسردگی گناه مرده ام،
بهار من، نسیم رحمتی به سویم فرست که مرا زنده کند و غبار غم از من بشوید که من در گرد غفلت های روزگار خود و آوار آوارگیم مدفونم.
آری هر کسی یاری دارد که وصال او زیباترین بهار را برای او رقم می زند و بهار من؛
ای بهار آرزو ها در کدامین بیابان غربت این ایام را سپری می کنی؟ ،نکند کسی نباشد که الماس اشک تو را در غربت مادر پلو شکسته ات پاک نماید، وای بر من،بدون لبخند تو بهار معنا ندارد.
البته اگر تو نمیبودی هیچ گلی چشم باز نمی کرد و نمی شکفت و هیچ گیاهی سر از خاک بر نمی داشت که در کنار سایه بهاری تو زندگی معنا می شود.
آری بهار نسبتی هم با وصال یار دارد ،همو که عالمی در آرزوی روی او زمستان دوران را می گذرانند براستی که صبح ظهور طلیعه بهار روزگار است.
۹۲/۰۴/۲۱